سلام دوست من امیدوارم حالت خوب باشه. توی پست قبلی با جلد کتاب آشنا شدیم، اینکه چیه و چه انواعی داره. الان هم طبق قرارمون میخوایم بریم سراغ ویژگی های طراحی جلد کتاب. همراه من بمون.
ممنون این که وقتت رو توی مای پی اس دی شاپ گذروندی، امیدوارم توی هر زمینه ای که علاقه داری حرفه ای ترین باشی!
مراحل طراحی جلد کتاب
برای اینکه روند طراحی جلد کتاب درست پیش بره اول از همه باید یک کار صورت بگیره؛ طراح باید از فضای کلی کتاب سردر بیاره. صحبت با نویسنده کتاب میتونه اینو مشخص کنه که محتوای کتاب چیه. اینکار باعث میشه طراح ایده های مرتبط و مفیدی بده چون اطلاع داره کتاب حول چه محوری میگرده. بعد از اینکار میایم دونه دونه طراحی آیتم های جلد رو با هم بررسی میکنیم: عنوان کتاب: تیتر کتاب که باید جای ویژه ای رو بهش اختصاص بدیم تا واضح دیده شه. معمولا نیمه ی بالای کتاب جاش هست. سوتیتر: سوتیتر اون توضیحیه که معمولا بعد عنوان میاد. مثلا؛ عنوان کتاب: بهترین باش! سوتیتر: برقراری ارتباط موثر با دیگران. اینجا اجازه داریم کوتاه راجب کتاب توضیح بدیم، پس بهترین استفاده رو ازش بکنیم. اسم نویسنده: اسم نویسنده یا توی بعضی موارد اسم مترجم رو باید روی جلد قرار بدیم، طبیعتا فونتش از عنوان کتاب کوچیک تره و وضعیت قرارگیریش و اینا همه برمیگرده به چیدمان طراح. اسم ناشر: یک جا رو هم باید برای اسم ناشر که معمولا همراه لوگوش روی جلد چاپ میشه قرار بدیم. فونت: بسته به محتوا راجب این عنصر تصمیم میگیریم، فونت فانتزی و عجیب و غریب برای کتاب هری پاتر و فونت رسمی برای کتاب روانشناسی؛ منطقیه! رنگ جلد کتاب: خوندن پست روانشناسی رنگ ها میتونه توی این زمینه کمکمون کنه. عکسای روی جلد: حتما باید باکیفیت باشه و به محتوا و فضای کتاب رو بهمون نشون بده.
نکاتی برای طراحی و موثر بودن جلد
یک سری ویژگی میتونن به موثر بودن جلد کتابمون کمک کنن. با هم یادشون میگیریم: قدم اول میایم اساسی ترین سوالات رو از خودمون میپرسیم: محتوای ما چه مخاطبی رو هدف میگیره؟ اون مخاطب ما چه رده سنی داره؟ جنسیتش چیه؟ چه فضای ذهنی داره؟ سلیقه و کشش اون به چه جور چیزایه؟ دونستن جواب این سوالا میتونه توی انتخاب خیلی چیزا مثل نوع تایپوگرافی،رنگ، فونت، تصاویر و…کمکمون کنه. استفاده از صورت های انسانی کار هوشمندانه ایه. قدرت جذب چهره روی مخاطب ها موثره، با توجه به محتوای کتاب میتونیم عکسی که توش از نیروی انسانی استفاده شده رو به کار بگیریم. البته این یک تکنیکه، ممکنه طرح انتزاعی که توی ذهنمون داریم خیلی بیشتر جواب بده! شلوغ کردن جلد کتاب باعث میشه چشم مخاطب خسته شه و اصلا حوصله دنبال گشتن توی جلد رو نداشته باشه. پس باید روی مسائل اصلی تمرکز کنیم و مهم ها رو برجسته نشون بدیم تا نیازی به دنبال گشتن نداشته باشه. کتابایی که توی حیطه انتزاعی نمیگنجن خیلی خوبه که روی جلدشون حتما ردی از زندگی واقعی باشه، مخاطب باید اون روزمرگی رو کاملا حس کنه! المان ها میتونن توی رسوندن منظورمون ما رو کمک کنن. مثلا عکس یک خیابون تاریک که توش یک صندلی فلزی سرده، با استفاده از رنگ و شکل خیلی خوب میتونه اون حس تنهایی رو القا کنه؛ این محیط خیلی سریع ذهن ما رو میبره سمت چیزی مثل افسردگی… پس میتونه جلد مناسبی برای این زمینه باشه. درسته که درصد زیادی از طراحی به سلیقه برمیگرده، ولی اینو در نظر داشته باشیم که رعایت نکردن یک سری استانداردها باعث شکست خوردن کارمون میشه. مثلا سادگی زیاد جذب نمیکنه یا زرق و برق زیاد ممکنه دافعه داشته باشه. خاص بودن و داشتن خلاقیت خیلی پوئن مثبتیه ولی به شرط منطبق بودنش با علم!
ممنون این که وقتت رو توی مای پی اس دی شاپ گذروندی، امیدوارم توی هر زمینه ای که علاقه داری حرفه ای ترین باشی!